مهرسانا وصندلی
رفتیم بازارروز میوه بخریم مهرسانا چشمش خور به یه صندلی کوچولو که تو مغازه پلاستیک فروشی بود!الاو بلا من صندلی میخوام (صدلی میام.میام. میام).یه دفه دیدم 4یا 5 تاصندلی روهمه گیر داده به زیریه که من اینو میام آخرگرفت کشیدو ورداشت فروشنده خنده ش گرفته بود.ماشاله زورش خوبه! ...
نویسنده :
بابا مجید
17:42